توسعه چیست؟ در تعریف توسعه باید بر چه ابعاد و مولفه های تاکید و تکیه کرد؟ایران تا رسیدن به نقطه مطلوب توسعه چقدر فاصله دارد؟ یا اصلا کمی خودمانی تر بگوییم چرا هرچه میدویم نمی رسیم؟
برای پرداختن به این بحث اجازه دهید به نقل یک خاطره کوچک نشات گرفته از وقایع روزانه بپردازم که چه بسا همه ما آن را تجربه کرده ایم.
روزی در خودرو یکی از دوستانم برای پیمودن مسافت کوتاهی با او همسفر شدم.در مسیر از هر بابی در گفتگو باز کرده ایم.د.پوست من اعتقاد داشت که جامعه امن –محیط زیست سالم –حکومت برآمده از انتخابات آزاد-اقتصادی با ساختارهای سالم-افزایش سطح سلامت و رفاه عمومی و جدی انگاشتن نقش احزاب در شکل گیری نهادهای سیاسی حق ملت ماست.و حتی برای زینت دادن به صحبت های خود به نقل قولی از کنفسیوس مصلح اجتماعی معروف متوسل شد:”حکومت حق همه ابناء بشر است”.دوست من اما در حین همین ابراز نظرهای فهیمانه شیشه خودرو خود را پایین داد و پوست کیک باقی مانده از چند روز قبل را به بیرون پرتاب کرد.او همچنین هنگام عبور از تقاطع چراغ قرمز را نادیده گرفت و از آن عبور کرد و به عابر پیاده ای که به طور ناگهانی در مسیر خودرو اش سبز شده بود چند فحش آبدار پدر و مادردار داد.او همچنین برای به زعم خود مفرح شدن فضا چند جوک ضدقومیتی را که خود یا دیگر دوستانش در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته بودند تعریف کرد و از خنده ریسه رفت.به ترفیع یکی از کارمندان سازمان متبوعش حسادت کرد و…
معنای این رفتارهای متناقض چه بود؟ قطعا دوست من در این جامعه تنها مکشوفی نیست که آن را گونه نادری از جمع اضداد بنامیم.دوست من نمونه ای از فردی با افکار مدرن ولی شخصیت غیر مدرن است.عارضه ای که در اجتماع ما عمومیت دارد و چه بسا بسیار دیمی و ریشه دار است.
انسانهای با افکار مدرن مترقی فکر می کنند.تمام الزاماتی را که یک جامعه برای ترقی نیاز دارد تایید میکنند.همیشه کت و شلوار نو و لباسهای وزین بر تن دارند.اصلاح کرده و مرتب اند و در مورد ارتقای سطح دانش تخصصی و مدیریتی زیرمجموعه خود سخنرانی های مهیج میکنند.اما همین انسان جدای از افکار مدرنش اگر دارای یک شخصیت غیر مدرن باشد در عمل به گونه دیگری ظاهر میشود.زیاد حرف میزند و کم گوش میدهد.تحمل شنیدن صدای مخالف را ندارد.در محیط کارش از به اشتراک گذاشتن تجربیات و دانش خود با دیگران می پرهیزد.عذرخواهی نمیکند و…
شاید به همین دلیل است که ایران با وجود داشتن دو انقلاب در یک سده و تجربه نظامهای گوناگون سیاسی و اقتصادی هنوز در مراحل مقدماتی توسعه متوقف مانده است.حل کردن این مشکل اما ساده نیست چرا که شخصیت غیر مدرن که اساسا ضد توسعه است قدمت زمانی زیادی دارد و گاها ریشه در ساختارهای فرهنگی ما دارد.
چه بپذیریم و چه نپذیریم.چه خوشمان بیاید و چه نیاید برای عبور از این سد نیاز به بازبینی و اصلاح برخی ساختارهای خود داریم و این پروژه هزینه بر-زمان بر و نیازمند برنامه ریزی های دقیق چند جانبه است که قطع به یقین موثرترین نهاد متولی این امردولت خواهد بود.برای توضیح این ادعا لازم است که به گونه ای از نظریات توسعه اشاره کنم.صاحب نظران معتقدند که در استقرار توسعه در کشورهای جهان سوم دو رهیافت قابل تصور است:الف)رهیافت جامعه محور ب)رهیافت نخبگان محور به دلیل عدم صلاحیت علمی از اطاله بحث می پرهیزم و تنها در این بخش به ذکر این نکته بسنده می کنم که تنها کشور در حال توسعه ای که رهیافت جامعه محور برای آن قابل تجویز است کشور هند است و برای بقیه رهیافت نخبگان محور توصیه میشود.و ایران نیز یکی از آنهاست.نهاد متولی این امر دولت پیش بینی شده است و این رهیافت برای آن یک پیام مهم دارد:نخستین گام در راه پیشرفت خانه تکانی دولت است.باید دانست چه کسانی تصمیم میگیرند.چه کسانی مدیریت می کنند.تا چه اندازه به کشور و جامعه تعلق دارند و تا چه اندازه جهان را میشناسند. قطعا چنین رویکردی سطح مدیریت عمومی یک کشور را بالا میبرد و دولت را قادر به سیاست گذاری های خلاقانه و مرتبط با شرایط بومی جامعه در زمینه های مختلف و به خصوص آموزش های کاربردی مینماید.
اما در تکمیل این نکته نویسنده پا را از حد گلیم خود فراتر می دارد و بر طبق درک خود از آراء صاحب نظران بیان میکند که قطعا مسئله توسعه یک فرایند دو طرفه است که حاکمیت و جامعه هر دو درآن دخیل میاشند. می پرسید چگونه؟ساده است .جامعه ای که دست به اصلاح رفتارهای فردی و جمعی خود بزند نیرومند میگردد و به واکنش های متعادل دست می یابد.فی المثل به حقوق شهروندی افراد احترام میگذارد.به قومیت به عنوان مولفه ای جهت تعاملات اجتماعی سازنده نگاه میکند و بدین ترتیب با تعاملات خلاقانه اجتماعی به صورت بالقوه بستر را برای سرمایه گذاران امن میکند.آنگاه میتواند در بزنگاه های حساس سیاسی و اجتماعی از رفتارهای غیرقابل پیش بینی بپرهیزد و عقلانیت را بر آرمان گرایی برآمده از هیجانات مقطعی ترجیح دهد و بدین ترتیب نخبگان را به عنوان منتخب خود وارد دستگاه های قانون گذاری و اجرایی نماید.طبیعتا در این بین مطالبات مترقی و پیچیده شکل میگیرد و حاکمیت برای جا نماندن از سیل خروشان حرکت جامعه در مقام یافتن یک پاسخ عملی قانع کننده به این مطالبات برآمده و دست به گردش در جهت توسعه سیاسی و اقتصادی میزند. آنگاه است که دستاوردهایی چون انتخابات آزاد-توسعه مدنی-دولت غیر رانتیه و…مولود این آمیزش مبارک خواهند بود.
ناگفته نماند که یک جامعه اخلاق مدار با رفتارهای فردی و جمعی مترقی که با عقلانیت دست به انتخابات میزند و با نگاه حل المسائلی به محیط اطراف خود مینگرد دیگر به دنبال قهرمان و ضد قهرمان برای اصلاح شرایط نمی گردد و با تغییرات کوچک داخلی یا خارجی مدیری را که تا دیروز به مثابه یک قهرمان بود به ضد قهرمان مبدل نمیسازد و بالعکس.بدین ترتیب از هزینه های حاصل از فضای نا امن بی ثبتی های سیاسی و مدیریتی می کاهد.
اگر از اصراری که برنگاه مکانیکی بر توسعه(مانند گسترش صنایع بالا دستی و پایین دستی که بدون در نظر گرفتن شرایط بومی یک منطقه است )داریم بکاهیم و به بعد اجتماعی و نرم افزاری آن توجه بیشتری نماییم خواهیم دید که مقدمات و گام های توسعه صحیح تر و سریع تر برداشته خواهد شد.
و این گونه است که قرآن کریم میفرماید:”والعاقبه للمتقین-فرجام از آن پرهیزکاران است”و مگر پرهیزکاری جز تنظیم رفتارهای فردی و جمعی در راستای توسعه یافتگی است؟ به قول اقبال لاهوری:
مویینه به تن کردی و بی ذوق تپیدی آن گونه تپیدی که به جایی نرسیدی
در انجمن شوق تپیدن دگر آموز
ما چشم عقاب و دل شهباز نداریم چون مرغ سرا لذت پرواز نداریم
ای مرغ سرا لذت پرواز نداریم
تخت جم و دارا سر راهی نفروشند این کوه گران است به کاهی نفروشند
با خون دل خویش خریدن دگر آموز
نویسنده و فرستنده مطلب به تارنمای ناظم سرا: راضیه سلیمیان
تعداد بازدید این مطلب :39