Quantcast
Channel: جامعه –ناظم سرا
Viewing all articles
Browse latest Browse all 78

دلت را مرور کن

$
0
0
تعداد بازدید این مطلب :15

 

 

این دنیا هم برای خودش داستانی دارد . دنیا گاهی آدم را بدجور وابسته ی خودمی کند وبه دنبال خودمی کشد تابه دستش آوری . اگر اورا لبیک بگویی تورا آواره ی خودمی کند واگر رهایش کنی دستت را خالی می گذارد .

 

هنگامی که بیش ازاندازه به او دل می دهی تورا مجنون خودمی کند. یک روز چشمت رابازمی کنی می بینی همه چیزتوپول است وجزپول چیزی برای تواهمیت ندارد .شنبه تا پنج شنبه وسراسر هفته راصرف به دست آوردن پول کرده ای و یک دم فرصت نکرده ای تابه زندگی فکرکنی . یک لحظه فرصت نیافته ای تا درمجلسی حضورپیدا کنی وبا هم نفسان وهم نوعانت به حشر ونشر وگفت وگو بنشینی ویک بعداز ظهر پنج شنبه برای خودت خالی نگذاشته ای تا سری به رخت بربستگان ازاین دنیای فانی بزنی واز سرانجام خودت خبری برگیری .

 

 درمیان این همه قیل وقال وهمهمه یک روزبرای توباقی نمانده تا دلت رابرداری وسری به دشت وکوه وصحرا ورودخانه بزنی وهمراه با آنان نفس بکشی وهم پای آنان به کشف اسرارهستی بنشینی .

 

یک روز نگاه می کنی می بینی دلت سنگ وسیاه شده است درست همانند یک تکه سنگ سیاه گرانیتی که آن را روی گوری انداخته اند سرد و خاموش وبی احساس .

 

یک وقت نگاه می کنی می بینی روی قبرستان هم درفکرپول هایت هستی و هی پشت سرهم حساب وکتاب پول ها ودارایی هایت رامی کنی . آن وقت نگاه کردن به سنگ گورآن دختربچه ی خردسال که هنوز رنگ وبویی ازگلزارهستی برنچیده رخت سفربربسته درتو هیچ احساسی به وجود نمی آورد . آن وقت اندیشیدن به مرگ آن کهنسال که ازدرون عکس غبارگرفته ی سنگ مزارش نگاهت می کند اندکی تورا به خود نمی آورد تا ببینی کجا هستی و چه می کنی و با داشتن چه چیزهایی خرسند وراضی می شوی .

 

آری دنیا خوب است . نداشتنش برای تو فقر و درماندگی به همراه می آورد وتو را نیازمند دیگران می کند اما من اطمینان دارم که دلبستگی بیش اندازه به آن دل را سیاه می کند . سیاه آن چنان که گاه روشنایی چشم را ازتو می گیرد تا آسمان را ببینی ، آفتاب را تماشاکنی وبه اطرافت بنگری تا بفهمی وببینی که دوستت ، همسایه وهمشهری ات که دیروز باتوبود الآن دیگر باتو نیست وتو را دراین دنیا تنها گذاشته تا بازهم برای به دست آوردنش خود را خسته وفرسوده کنی .

 

اما تا حدی خودت را مشغول دنیا کن که اموردنیایت بگذرد وکارهاو مشکلاتت آسان گردد . درغیراین صورت تو یک برده هستی . برده ای برای به دست آوردن دنیا و وانهادن آن درآخر کاربرای میراث خواران . وارثانی که بعد از مرگت دردم تورا به فراموشی خواهند سپرد .

 

حالا که زنده ای ونـَفَـسی داری بیا بنشین ، بگو، بخند ، بفهم واز دنیا تنها به وسایلی برای گذراندن زندگی اکتفا کن . انبارداری نکن .چراکه تو انبارداردیگران وآیندگان نیستی .

 

نگذاردلت سیاه شود . نگذاردیدن مرگ دیگران تورا ازجا نجنباند . اجازه نده هرگز نتوانی دمی فراترازخاک فکرکنی . بخواهی یا نخواهی دنیا خواهد گذشت وتو را به پیری خواهد رساند . دنیا برای تو آن چنان بقا نخواهد داشت تا به تو فرصت بدهد از انبارو اندوخته ی هزارساله ات استفاده کنی .

 

اگرازمن بپرسی دنیا راچگونه دیده ای وبا این همه وراجی وسخن پراکنی آن را چگونه خلاصه می کنی می گویم همه ی تجویزها ، سخن پراکنی ها وجدل ها دراین پنج شش کلمه خلاصه می شود که :

 

                                  ”  خوش باش دمی که زندگانی این است   “

 

انبارداری کردن را به دیگران واگذار که تو انبارداردیگران نیستی ولحظه به لحظه خودت را به خلوت سرای دلت دعوت کن . این خلاصه ی آن چیزی است که من به آن ایمان دارم .

 

 

 

دیگر نوشته های اقای علی اصغر حسامی در تارنمای ناظم سرا

منبع: http://shabestanekhiyal.blogfa.com/post-440.aspx

'>علی اصغر حسامی
علی اصغر حسامی

علي اصغر حسامي دانش آموخته ادبيات فارسي است و از نثر شيوايي برخوردار است.وبلاگ نويس است و معلم.موضوعات اجتماعي عمده ترين موضوعاتي است كه در باره انها مي نويسد.

'>دیگر مطالب نویسنده در ناظم سرا


Viewing all articles
Browse latest Browse all 78

Trending Articles